یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هرحرف متحرک که میان تأسیس و روی ّ افتد آنرا دخیل خوانند، از بهر آنکه بمیان دو حرف لازم درآمده است، و او بجنس خویش لازم نیست و روا باشد که به حرف دیگر متبدل شود. و از شعراء عجم هرکس که الف تأسیس را لازم دارد آنرا حرف حایل خواند از بهر آنکه میان دو حرف لازم حایل است. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 199)
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هرحرف متحرک که میان تأسیس و رَوی ّ افتد آنرا دخیل خوانند، از بهر آنکه بمیان دو حرف لازم درآمده است، و او بجنس خویش لازم نیست و روا باشد که به حرف دیگر متبدل شود. و از شعراء عجم هرکس که الف تأسیس را لازم دارد آنرا حرف حایل خواند از بهر آنکه میان دو حرف لازم حایل است. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 199)
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوار است رمیدن و آتش را بهمین معنی نار خواندند که در التهاب مضطرب و رمنده باشد. و گویند امراءه نوار، زنی پارسا و رمنده از فواحش و چون این حرف از خروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدو مرتبه دورتر می افتد آنرا نایر خواندند. و این معنی ابومسلم بشاری که یکی از فحول شعراء عجم بوده است روایت میکند. و باشد که حرف نایر متکرر گردد و دو و سه نایر باشد چنانکه در اصناف قوافی بیان کنیم. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 202). و رجوع به نایر شود
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوار است رمیدن و آتش را بهمین معنی نار خواندند که در التهاب مضطرب و رمنده باشد. و گویند امراءه نوار، زنی پارسا و رمنده از فواحش و چون این حرف از خروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدو مرتبه دورتر می افتد آنرا نایر خواندند. و این معنی ابومسلم بشاری که یکی از فحول شعراء عجم بوده است روایت میکند. و باشد که حرف نایر متکرر گردد و دو و سه نایر باشد چنانکه در اصناف قوافی بیان کنیم. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 202). و رجوع به نایر شود
پساوند صفت فاعلی. شمس قیس گوید: کاف و الف و راء است که در اواخر افعال معنی فاعلیت دهد، چنانکه کردگار و آفریدگار و آموزگار ودر اواخر اسماء و صفات معنی نعت دهد، چنانکه سازگارو کامگار و آموختگار و نزدیک بدین معنی یادگار و روزگار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 166). رجوع به ’گار’ شود. و نیز در عنوان حرف فاعل و صفت گوید: الفی است که در اواخر اصول، معنی فاعلیت دهد، چنانکه دانا و بینا و شنوا و گویا و در آخر نعوت معنی اتصاف دهد بدان صفت، چنانکه زیبا و شکیبا. (المعجم ص 154)
پساوند صفت فاعلی. شمس قیس گوید: کاف و الف و راء است که در اواخر افعال معنی فاعلیت دهد، چنانکه کردگار و آفریدگار و آموزگار ودر اواخر اسماء و صفات معنی نعت دهد، چنانکه سازگارو کامگار و آموختگار و نزدیک بدین معنی یادگار و روزگار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 166). رجوع به ’گار’ شود. و نیز در عنوان حرف فاعل و صفت گوید: الفی است که در اواخر اصول، معنی فاعلیت دهد، چنانکه دانا و بینا و شنوا و گویا و در آخر نعوت معنی اتصاف دهد بدان صفت، چنانکه زیبا و شکیبا. (المعجم ص 154)
حرف شهوت. شمس قیس در عنوان حرف میل و شهوت گوید: باء و الف و راء است موصول به هاء بیان حرکت، که در اواخر اسامی معنی میل و شغف دهد به چیزی، چنانکه غلام باره و روسبی باره و سخن باره و جامه باره، یعنی پسردوست و روسبی دوست و سخن دوست و جامه دوست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168). رجوع به باره شود
حرف شهوت. شمس قیس در عنوان حرف میل و شهوت گوید: باء و الف و راء است موصول به هاء بیان حرکت، که در اواخر اسامی معنی میل و شغف دهد به چیزی، چنانکه غلام باره و روسبی باره و سخن باره و جامه باره، یعنی پسردوست و روسبی دوست و سخن دوست و جامه دوست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168). رجوع به باره شود